بسم الله
بغض سرخی در میان سینه هامان جا گرفت
آسمان دل به ظهر روز عاشــــــــــورا ، گرفت
« از حرم تا قتله گه زینب صدا می زد حسیـن...»
در میان کوچه ها فریاد های "یا عُمَر" بالا گرفت
این سر و این نیزه و این خون و آتش ...ای خدا
بار دیگر قلب زینب(س) از حرامی ها گرفت...
بار دیگر نعش اکبــــــــر غرق در خون می شود
« کل ارض کربلا » بار دگر معنــــــــــا گرفت
وای اگر آهی کشد از سوز دل، دخت علی...
شاید آخر شعله اش آن" میر بی تقوا" گرفت
کینه از حیدر به دل می داشت او و زین سبب
تیر عصیـــان را هدف بر سینه زهرا(س) گرفت
قلب سقای حرم تنگ آمده از این ستم...
"ضاقــت صدری" او پهنای عالم را گرفت
گفت سقا: "ضاقت صدری" ، حسین گفتش:« برو »
بهر جانبازی، اباالفضل(ع) ، رخصـــت از آقا گرفت
رخصتی ای نائب بر حق و مظلوم حسین!...
رخصتی آقا، که قلب از این" یزیدی ها" گرفت
ای خدا! در سینه ها دردی به عمق کربلاست
جان زهرا(س)... قلبــــمان ازدوری مولا گرفت
(7/10/88-هتک حرمت عاشورا)
ح.م