با استفاده از يا می توانيد بين بخش های مختلف وبسايت جابه جا شويد
وارد شويد
بسم الله
ناامید از همه اینجا به پناه امده است
شاعری کنج حرم تکیه به دیوار زده ست
نقش اشکش شده آن گنبد رویایی باز
حرفها را همه در قالب اشعار زده ست
شعرهایش همه از جنس ِ غریبی شده اند
حرفهایی که به تو هر شب و هر بار زده ست
آمده تا که ببخشی... که نگاهش بکنی
زخمهایی که به تو او کم و بسیار زده ست
تا بفهمد که در این واقعه ها حلاج است
او دلش را وسط معرکه بر دار زده ست
ح.م
بسم الله
از زبان حضرت امّ البنین(س)....
پدرت گفته که تو حامی دینی مادر!
من فدایت بشوم، بلا نبینی مادر!
تا که قنداقه ی تو دور سر عشق رسید؛
کاش از روی حسین لاله بچینی، مادر!
مادرِ او پسرم، حضرت زهراست ولی؛
تو فقط گل پسر ام ّ بنینی مادر!
پدر از واقعه ی کرب و بلایت می گفت
تو به انگشت ادب عین نگینی مادر!
تا امان نامه تو ،عشق اباعبدالله ست
تو گره خورده بر این حبل متینی، مادر!
تا رقیه به تو زل زد که عمو آب کجاست؟
نکند لشکریان را تو ببینی مادر
آن زمانی که حسین تکیه به شمشیرش زد
نکند دست تو بر دست ، نِشینی، مادر!
به خدا واهمه ی کرب و بلا میکشدم
وای از آن لحظه که تو نقش زمینی، مادر!
سعی کن ماه ِ بنی هاشمی ام وقتی که؛
مادرش فاطمه آمد بنشینی مادر!
یک نصیحت پسرم، آن دم آخر، بر نی؛
چشم خود را تو ببند..تا که نبینی، مادر!
ح.م
یا علی مددی.........
إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِیفًا