با استفاده از يا می توانيد بين بخش های مختلف وبسايت جابه جا شويد
وارد شويدبسم الله
پارسال
این وقت ها...
دوباره
قلب زارم زیر و رو شد
همینکه
صحبتی از آبرو شد
همان
چیزی که می ترسیدم از آن؛
سرم
آمد، تمامش مو به مو، شد
رفیقان
می روند و مانده ام من
دلم با
این حقیقت روبرو شد
همین
ماندن، همین بی آبرویی
شبیه
استخوانی در گلو شد
نگاهت
را چرا از من گرفتی؟
تو را
دیدن برایم آرزو شد
میان
جمع عشاقت حسین جان!
تمام
راز در این سینه رو شد
یکایک
قطره های اشک شعرم
برای
صورت دفتر وضو شد
دو
رکعت گریه میخوانم که شاید؛
خیالم
محرم راز مگو شد
چه
کردم؟ یا چه دیدی؟ یا چه گفتند؟
که
شاعر این چنین بی آبرو شد
ح.م
بسم الله
من از قبیله ی اشکم، دچار وادی غربت
که قطره قطره چکیدم دوباره از سر عادت
کلید گریه مگر که، به قفل توبه درافتد
بَرَد دوباره دلم را به روز اول خلقت
به روز تلخ جدایی، زتو...ز آنهمه خوبی
به آن هبوط پر از غم، به حس آنی وحشت
میان خاطره هایم، کنار آدم و حوا؛
فتاده سیب قشنگی! به طعم دوری و حسرت
گناه فاصله از تو، گناه از تو بریدن
گناه اول انسان، شروع اشک ندامت
خدای خوب غزل ها، برای آدم و حوا
دوباره کرده فراهم، بساط روضه و هیئت
بخوان به نام خدایت؛ حمید و عالی و فاطر
بگو حسن که بیایی به سایه سار ولایت
ادای واژه ی پنجم...تمام آدم و عالم؛
خدا و خیل ملائک، نشسته در غم و محنت
و بوی سیب عجیبی، وزیده در دل صحرا
و اشک و ناله ی آدم و عطر تازه تربت
من از نژاد ترابم، ز نسل آدم و حوا
من از اهالی دردم، تو از تبار محبت
شبیه قصه ی گندم، شبیه قصه سیبم
ببین دوباره رسیدم به شهر خالی ظلمت
شبیه ضجه ی حوا، شبیه گریه آدم
من از قبیله اشکم، چکیدم از سر عادت
ح.م
بسم الله
همنام تو ام...
من کبوتر شده ام جلد همین بام تو ام
صید بیچاره منم، یکسره در دام توام
گوش نامحرم من، داغ دل زار سروش
دل پریشان شده از غربت پیغام تو ام
سر به زیرم به خدا، تشنه ی "ارفع رأسک"
"هل من..."ت را نشنیدم ولی همگام تو ام
گاهی این غیرت سلمانی "منا اهل..." م
دلخوشم کرده خیالی که ز اقوام تو ام
نام تو موجب سرزندگی هر غزلم
من مسیحا شده از عزت اسلام تو ام
به دو عالم به خدا فخر دگر نیست مرا
مادرت مرحمتی کرده که همنام تو ام
ح.م
بسم الله
دلم از غصه و غم زخم دارد
زبان گفت و گویم زخم دارد
نگاهم اشک را فهمیده اما
صدای هق هق ام هم زخم دارد
نمیدانم چرا در پیش چشمم
همین بارانِ نم نم، زخم دارد
دلم آماده ی داغ دگر نیست
که این داغ دمادم، زخم دارد
از آن وقتی که رفتی بی بهانه
غزل هایم عزیزم! زخم دارد
ح.م
بسم الله
ح.م
شادی روح شهید سید مجتبی علمدار صلوات
إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِیفًا