با استفاده از يا می توانيد بين بخش های مختلف وبسايت جابه جا شويد
وارد شويدبسم الله
خدا عاشقی را چه مبهم کشید
که دل را چو ویرانه ی بم کشید
به خط خودش عاقبت را نوشت
کف دست ما خط درهم کشید
بهشتی کشید از خودش تا خودش
سر سوزنی هم جهنم کشید
کنار دل سیب حوّا، خدا
دو تا شاخه گل، بهر آدم کشید
غزل را شبیه تو و خنده هات
خدا مثل باران نم نم کشید
دلی صاف و ساده به من داد و بعد؛
برای تو هم زلف پر خم کشید
به دست خودش ناجی غصه ها
به روی تن خسته مرهم کشید
تو بودی و با دست تو چای عشق؛
به قوری دل های ما دم کشید
دو تا استکان خنده با قند تـــو
خط تیره بر چهره ی غم کشید
نگاهم...نگاهت...گره...واقعا؛
خدا عاشقی را چه مبهم کشید
ح.م
بسم الله
خوانده احمد(ص) به لبش خطبه زهرا(س) و علی(ع)
جبرئیل آمده از عرش به یک صوت جلی
« من وکیلم که به ساقی بدهم کوثر را؟»
زیر لب فاطمه(س) از سوی خدا گفت: «بلی»
ح.م
سالروز ازدواج آسمانی حضرت امیر(ع) و حضرت زهرا(س) مبارک باد.
بسم الله
این قلب پاره پاره گمانم نمی زند
حالا من آمدم که بمانم، نمی زند
در گیر و دار جنگ دلم با زمانه، عشق؛
مهری به نامه های امانم نمی زند
من مستحق به سیلی قهر غزل شدم
اما قسم به اشک روانم....نمی زند
درگیر روزه های سکوت است شعر من؛
حرفی برای راحت جانم نمی زند
باید برای کاغذ و دفتر نفس شوی
وقتی که نبض شعر جوانم نمی زند
تنها تویی که با دل من صاف و ساده ای
کس جز تو سر به راز نهانم نمی زند
جز رنگ چشم های تو نقاش زندگی
رنگی دگر به سقف جهانم نمی زند
من تازه با نگاه تو شاعر شدم، بمان
بی تو که نبض شعر جوانم نمی زند
ح.م
إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِیفًا