با استفاده از يا می توانيد بين بخش های مختلف وبسايت جابه جا شويد
وارد شويدبسم الله
آمدم با غزلی ساده ولی تکراری
لطف داری تو اگر دل به دلم بسپاری
شعر باید که پر از عطر نگاه تو شود
شاعر خوش نفس، اینگونه فراوان داری
باورم نیست ولی جان دلم!، حالا که؛
همنشین ات شده ام در غزلی،...اجباری!؛
کاش مرهم بشوی بر دل تنها شده ام؛
قدر یک "ها" تو بر این آینه زنگاری
سالها گرد همین خال لبت چرخیدم
تا رهایم کنی از زندگی پرگاری!
کاش می شد که لب پنجره ای رو به حرم؛
دانه ای نذر کبوتر شدنم بگذاری
من زمین خورده ام از چشم همه افتادم
می شود بال و پرم را به گرو برداری؟!
آمدم تا که بگویم چقدر... خشکیدم!
آسمانا! تو بر این خاک دلم می باری؟!
.
.
.
من همه درد خودم را به تو گفتم جانا!
اینکه درمان بکنی یا نکنی؛...مختاری!
ح.م
بسم الله
می تپد قلبم دورن سینه ی سرشار من
بوی عود آکنده ای از موی خود؛ دلدار من!
باز هم شاعر شدم، اذن دخولم یک غزل!
عامیانه بودنم پیدا شد از رفتار من
من سلامی نیمه کاره دارم آقا! فرصتی؛
لرزه می اندازد این گنبد به هر گفتار من
هق هق شعرم فقط در این حرم رو می شود
شانه های گرم دیوارش شده غمخوار من
حبّ مادر(س)، قطره ای اشک و غزل های ضعیف
جنس دیگر هم ندارد دکّه ی بازار من
بوسه از لب های تـــو می خواهم اما ای دریغ!
گنبد زرد تو هم از ظنّ خود شد یار من
آرزومند حرم هستم و بوی سیب او
آمدم در این حرم امضاء کنی طومار من
اینهمه "من" خفته در شعرم بیا "من" را بگیر
"بنده" می گردم تو را، اجرا کن این کشتار "من"
ح.م
بسم الله
برسم کاش من امشب به وصال حرمت
ماه و خورشید کجا، وصف جمال حرمت؟
خواب در چشم تر زائرتان می شکند
بس که دیوانه کننده ست خیال حرمت
«بأبی أنت و امّی» ِ مرا باور کن!
همه ی دار و ندارم، همه مال حرمت
نه به امید شفا، آمده ام جان بدهم
جان ناقابل ما نیز حلال حرمت
از حریم تو که تا کرب و بلا راهی نیست؛
کمکی تا بپرم من به دو بال حرمت
ح.م
بسم الله
یک کبوتر مگر چه میخواهد؟
جز کمی
جا ز پهنه گنبد
بال و
پرهای خاکی اش حاکی ست
آمده
ست از مدینه تا مشهد
هر کجا
میپرد غمی انگار
میکند
راه قلب او را سد
شب
رسیده ست و در حرم اما
نور
گنبد همیشه میتابد
یادش
آمد تمام دردش را
هی
کشید آه دائم و ممتد
سر به
دیوار این حرم کوبد
یاد
خاک بقیع که می افتد
عمر من
میدهد بگو آقا
تا حرم
سازی بقیع ش قد؟
نکنی
جان فاطمه(س) اینبار
خواهش
این کبوترت را رد
او
برای مدینه میخواهد
یک
حرم، صحن و پرچم و گنبد
ح.م
بسم الله
اذن دخول حرم تو...یا ابالفضله....
یک کبوتر مگر چه می خواهد؟
جز کمی جا ز پهنه ی گنبد
ذکر یا ساقی العطاشا شد
چون دوا بهر تشنه ی گنبد
او تپش های قلب خود را داد
چون امانت به سینه ی گنبد
زیر پرچم نفس نفس جان داد
زنده شد روی صحنه ی گنبد
یک کبوتر مگر چه می خواهد؟
جز کمی جا ز پهنه ی گنبد
ح.م
بسم الله
ناامید از همه اینجا به پناه امده است
شاعری کنج حرم تکیه به دیوار زده ست
نقش اشکش شده آن گنبد رویایی باز
حرفها را همه در قالب اشعار زده ست
شعرهایش همه از جنس ِ غریبی شده اند
حرفهایی که به تو هر شب و هر بار زده ست
آمده تا که ببخشی... که نگاهش بکنی
زخمهایی که به تو او کم و بسیار زده ست
تا بفهمد که در این واقعه ها حلاج است
او دلش را وسط معرکه بر دار زده ست
ح.م
بسم الله
بسم الله
برای عشق تو مولا میدونم خیلی حقیرم
با نگاه به گنبد تو میخوام آبرو بگیرم
همه عشقم،همه شوقم، همه آرزوم همینه
خاک پای زائراتون به روی سرم بشینه
کی میشه منم آقاجون قاطی کبوترا شم...
برسم به گنبد تو از زمینیا جدا شم
دل تنگم گله داره از جفای این زمونه
به یاد پنچره فولاد میگیره همش بهونه
آقاجون دلم گرفته میشنوی سوز صدامو؟!
درد عالم تو نگامه میبینی اشک چشامو؟!
خیلی وقته که ندیدم آقاجون صحن وسراتو
همه زندگیمو میدم به خدا فقط برا تو
میشه قسمت بشه آقا دوباره بیام زیارت؟
تو خودت راهیم کنی تا سر بازار شهادت
انقدر حرف تو دلم هست که اگه نگم میمیرم
نمیخوام که بیشتر از این وققتو آقا بگیرم
(8/8/88)
ح.م
إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِیفًا