با استفاده از يا می توانيد بين بخش های مختلف وبسايت جابه جا شويد
وارد شويد
بسم الله
هر دم صدا کردم به دل نام شما را
حس کرده قلبم ناز دستان خدا را
فرصت ندادی تا بگویم من که هستم!
هر دفعه حاجت داده ای فوراً گدا را
پاکیزه تر از آب کوثر بوده ای تو؛
در سعی چشمان تو دیدم من صفا را
ردّ نگاهت را گرفتم، تا خدا رفت
چشمت مسلمان کرده جانا انبیا را
گمراهی از راه تو ممکن نیست؛...وقتی؛
حتی هدایت کرده ای اهل بلا را
از نسل شیطان بوده هر کس بی شما بود
در حق تان هر کس روا کرده جفا را
بزم شراب و هتک حرمت های دائم
بر ما تداعی میکند یک ماجرا را
گنجینه ای از داغ بی پایان عشقی؛
در سامرایت دیده ام من کربلا را
ح.م
بسم الله
به آب دیده تا شاعر وضو کرد
به سمت قبله چشم تو رو کرد
به زیر بارش باران، نگاهت؛
دلش را با بلایی روبرو کرد
همان یک لحظه کافی بود و شاعر؛
به شعر بارش بی وقفه خو کرد
سرود از آتش در سینه ی آب؛
چه خون ها در دل تنگ سبو کرد
به پیش چشم ارباب رغائب؛
فرو یک بغض سنگین در گلو کرد
از آن شب شاعر دیوانه هر سال؛
به دل کرب و بلا را آرزو کرد
ح.م
شب آرزوهاست
التماس دعا
إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِیفًا